حوادث بعد از انتخابات بعضاً شامل حوادث تلخی بود که قتل خانم ندا آقاسلطان را شاید بتوان یکی از تلخ ترین این حوادث نامید؛ حادثهای که فیلم آن تنها لحظاتی پس از وقوع به صورت گسترده در شبکه جهانی اینترنت منتشر شد و از یک سو موجب تالم خاطر شدید همه ایرانیان در سراسر جهان شد و از سوی دیگر به ابزاری جهت بهرهبرداری سوء بیگانگان مبدل شد.
مسئلهای که پس از مرگ این دختر جوان همچنان ذهن بسیاری از اقشار جامعه را درگیر کرده، چگونگی و چرایی وقوع این حادثه است و سوال مهمتر آنکه چه افراد یا گروههایی و با چه اهدافی بر روی خون پاک این هموطن موجسواری کرده و از آن ذی نفع شدند؟
تا کنون تحلیلهای مختلفی از سوی گروههای مختلف جامعه و همچنین مسئولان و سیاسیون بارها و بارها در مورد این حادثه ناگوار شنیدهایم، اما متأسفانه هنوز که هنوز است تمامی افراد مذکور به ابعادی که تا کنون افشا شده به صورت گسترده و در کنار یکدیگر توجه نداشتهاند و اگر با اندکی تیزهوشی ورود به این مسئله را برای خود برگزینند، یقیناً زودتر از این موارد متهم اصلی شناخته میشد.
جدای از هر فرضیه، چیزی که مهم است ریخته شدن خون یک هموطن بیگناه است که قربانی قدرتطلبی عدهای قانونگریز ماجراجو شده و هم اکنون هم، خون او محملی برای موجسواری این عده و هواداران بیگانه آنان شده است.
روزهای پایانی سال 1387 سید محمد خاتمی در پی یک اقدام هوشمندانه از سوی مسئولان امنیت فرودگاه اهواز از یک برنامه ترور که در قالب بمبگذاری در هواپیما شکل گرفته بود، جان سالم به در برد و خوشبختانه اقدام شجاعانه و شهادتطلبانه یکی از مسئولان امنیت پرواز در کشف بمب مذکور و حمل کردن آن با خود به محوطهای دور از هواپیما پس از فرود اضطراری جان تمامی مسافران آن پرواز و علیالخصوص محمد خاتمی را نجات داد، البته پای فرد مذکور به جهت پرتاب شدن موج حاصل از انفجار این بمب شکست.
چند ماه بعد، پس از ناکامی ترور خاتمی، در اردیبهشت ماه سناریویی ترتیب داده شد تا میرحسین موسوی کاندیدای جریان دوم خرداد ترور شود، برنامهریزی به این نحو صورت گرفت که اگر او کشته شد که شهید و نمادی برای پیروزی اصلاحات در انتخابات 22 خرداد خواهد بود و اگر هم جان سالم به در برد سناریوی مظلومنمایی کلید خورده و این ماجرا مبدل به بمبی خبری جهت رأیآوری او خواهد شد که خوشبختانه عملیات مذکور هم با درایت و زیرکی نیروهای امنیتی لو رفته و نقش بر آب شد.
تا بدینجای کار شاید این نکته در ذهن متبادر شود که عدهای که بازیگردان اصلی مناسبات و ناآرامیها بودند، چندان هم علاقهای به عناصر نمادین و میدانی خود ندارند که اینگونه جهت ترور شخصیتهای خود برنامهریزی میکنند، کما اینکه سعید حجاریان که از او به عنوان جانباز اصلاحات یاد میکنند، توسط سعید عسگر ترور شد و بر هیچ کسی پوشیده نبود که سعید عسگر مسئول ستاد میرحسین موسوی در منطقه ری تهران بزرگ بود و حجاریان به دستور یک نیروی خودی از جبهه دوم خرداد و توسط یک نیروی خودی مجروح گشت.
در گوشهای دیگر از واکاوی قتل ندا آقاسلطان به این نکته میرسیم که سعید حجاریان بزرگ تئوریسین جریان رفرمیست، ماهها قبل لب به سخن میگشاید و مسئلهای را در قالب اینکه "امروز اصلاحات دیگر جانباز نمیخواهد بلکه درخت اصلاحات خون میخواهد "، به عنوان یگانه راه نجات جریان شکست خورده انتخاباتهای گذشته طرح میکند، با استناد و دستورگیری از نظریه حجاریان سناریوهای ترور، کشتهسازی، شهیدسازی، 72تن سازی و ... ایجاد میشود و این موج در ایام و هفتههای بعد از انتخابات تا چند هفته گذشته برنامهریزیهای اساسی خود که منطبق بر نظریه فوق بود را تا کنون بارها و بارها و در قالب پروندهسازیها و سوژه پراکنیهای متفاوت ادامه یافت و مشخصاً واکاوی پرونده قتل ندا آقاسلطان بر اساس این استنادات و انتخاب شخصی با مشخصات و ویژگیهای وی، گمانههایی را بر اینکه پروژهای سازماندهی شده برای قتل او در کار بوده، قوت میبخشد.
نمونهای مشابه این فاجعه در انتخابات کشوری دیگر چون ونزوئلا و درست در ایام انتخابات این کشور و در کودتایی علیه حکومت هوگو چاوز صورت پذیرفت، از آنجاکه دولت ونزوئلا، بولیوی، جمهوری اسلامی ایران و... ازجمله دولتهایی هستند که امروز در مقابل جریان قلدر مسلط بر جهان ایستادگی میکنند، کشورهای استعمارگر وسلطهخواه به دنبال برنامهریزی برای تحقق الگوهای جنگ نرم یا همان انقلاب مخملی در این حکومتها هستند و کشته شدن افرادی مشابه در زمانهای مشابه در این کشورها و در راستای یکی از نسخه های "آقای جین شارپ " در راهبری "انقلابهای بدون خشونت یا خشونت پرهیز " اقدامی کاملاً سازمان یافته تلقی میشود.
انتخاب یک زن، جوان بودن او، برخورداری از پوششی منطبق بر الگوی مذکور و دیگر ویژگیهای مشترک او با دختر جوان ونزوئلایی که کشته شدن هر دوی آنها احساسات بسیاری از مردم را بر میانگیزاند، نکتهای حائز اهمیت در پیگیری اغتشاشات مدنی و بهانهای برای ضربه زدن به حکومت های مذکور به شمار میآید.
ندا آقا سلطان از چندی قبل توسط یک دوربین به طور کامل مانیتور میشده، در قالب تصاویری که بر روی تلویزیونهای بیگانه منتشر میشد، ندا آقا سلطان در قالب گردشهای دوربین نمایش داده میشود و این مسئله نشان از مأموریت فردی جهت تحت نظر گرفتن سوژه مذکور میتواند، داشته باشد وگرنه فیلمبردار مذکور یقیناً در فیلم خود افراد اطراف آقا سلطان را ذخیره کرده است و یارای این را دارد که در شناسایی قاتل واقعی او کمک کند.
بررسیهای بعمل آمده در پزشکی قانونی و مشخص شدن اینکه ندا آقاسلطان با شلیک اسلحهای از پشت سر و از فاصله نزدیک به قتل رسیده، شناسایی قاتل ندا آقاسلطان از طریق فیلمهای مذکور به راحتی قابل دسترسی است، اما در خصوص اسلحه بکارگرفته شده این نکته حائز اهمیت است که وی با سلاحی غیرسازمانی و با یک اسلحه با کالیبر و مدل کوچک به قتل رسیده که علاوه بر این نکته که هیچ گونه اغتشاش و ناآرامی در روز حادثه در منطقه امیرآباد تهران وجود نداشته و هیچ نیروی نظامی آنجا نبوده و در یک کوچه خلوت و آرام کشته میشود، باید گفت که اسلحههای نیروهای نظامی جمهوری اسلامی برخلاف اسلحه مذکور غالباً کلاشنیکف و ژ3 و... هستند که البته در هیچ یک ازفیلمهای منتشره هم نیروی نظامی دیده نشده است که اگر میشد تا کنون بارها و بارها منتشر میشد.
نکته مهم دیگر در انتشار و فیلم برداری صحنه مذکور است، چگونه بعد از شلیک گلوله که هر عقل سلیمی پس از شنیدن صدای آن حکم به فرار و اتخاذ مکان امنی برای سلامت دیگر افراد میدهد، شاهد این هستیم که از سه زاویه متفاوت فیلمی از این واقعه موجود است و در رسانههای بیگانه منتشر میشود؟ مگر اینکه دستوری جز تهیه فیلم نداشته باشند و حال انتشار این فیلم به نفع کدامیک از حکومتهای فوق است؟ البته در خصوص پلیدی این افراد میتوان به این مسئله اشاره کرد که آنها در حالی مشغول به فیلمبرداری بودند که یک هموطن ما که به صورت ناجوانمردانه به او تیراندازی شده بود، در حال جان دادن بود. آیا باز هم هر عقل سلیمی بر این مسئله تأکید نمیکند که کشته شدن ندا آقاسلطان از نجات دادن جان او بهرههای بیشتری را برای ایادی انگلیس و غرب فراهم آورد؟ مرگ ندا برای آنها مهمتر بود یا ادامه زندگی او؟ حال پاسخ عقلهای سلیم به این سوال چیست؟ کشتن ندا، جان دادن و فیلمبرداری از این صحنههای دلخراش هدف و برنامه آنها بود یا اینکه نجات دادن جان ندا آقاسلطان؟
اما مسئله جدی تر اینکه خبرگزاری صهیونیستی آسوشیتدپرس درست چندماه قبل از آغاز سال 1388 در کویر لوت عملیات و رزمایشی را در آمادهسازی نیروهای خبری و خبرنگاران خود که عدهای از فرزندان برخی شخصیتهای سرشناس جریان دوم خرداد هم در آن حضور داشتند، برنامهریزی و اجرا کرده بود و یکی از آموزشهای ویژه در قالب بهرهبری از موبایلهای ماهوارهای و با ذکر این نکته که "شما خبرنگاران متصور شوید در ایران هستید و در ایام انتخابات کشور شما به آشوب کشیده شده و هیچگونه دسترسی به ابزارهای اطلاع رسانی ندارید و بایستی اخبار خود را برای ما مخابره کنید حال از چه ابزاری بهره میبرید؟ " پایهریزی میشود.
نکته این مسئله اینجاست که چگونه است که در کمتر از 15 دقیقه صحنه ترور آقا سلطان از شبکه سیانان پخش میشود؟ اگر فردی که اقدام به انتشار فیلم کرده در خوشبینانهترین حالت به کافینتی در نزدیکی محل مذکور برود و فیلم مذکور را آپلود کند و برای سیانان ارسال کند و موافقت هم از آنان گرفته شود که این فیلم پخش شود، آیا به راستی در کمتر از 15 دقیقه امکانپذیر است؟ مگر اینکه فرد یا افراد مذکور موبایلی ماهوارهای در دست داشته باشند و مأموریتی هماهنگ شده را به انجام رسانده باشند.
با توجه به حضور دو نفر بر سر جنازه ندا آقا سلطان ، یک فرد استاد موسیقی اوست که به اتفاق ندا از کلاس آموزش موسیقی بر میگشتند و اما فرد جوان دیگری با عینک بر سر جنازه او حضور دارد و با دست بر سینه او فشار میدهد، فردی است که درست 2 روز قبل از قتل ندا از انگلستان که محل تحصیل او است، به ایران میآید و یک روز پس از قتل ندا از ایران میرود و جالبتر میشود وقتی بدانیم او "آرش حجازی " مترجم رسمی آثار "پائولو کوئلیو " از نویسندگان مشهور و مروجان اصلی تفکرات مسیحی و عرفانهای کاذب است؛ فردی که سالیان سال از زندگی خود را در زندان و در اعتیاد شدید به سر برده است و امروز التقاطات بیشماری در استحاله دین و رواج معرفتهای کاذب و در ایجاد مسائلی چون پلورالیزم دینی، نسبیانگاری و ... در آثار او به چشم میخورد.
از حمایت گسترده دولت امریکا از این نویسنده برزیلی در نشر آثار او در سرتاسر جهان علیالخصوص کشورهای مسلمان در راستای استحاله از درون دولتهایشان که بگذریم، مسئله اینجاست که چگونه آرش حجازی تصادفاً در آن لحظه در آن جا حضور مییابد؟ چگونه میشود که آرش حجازی درست چند روز بعد با بیبیسی پرشین مصاحبه کرده و استودیو این شبکه خبری هم حضور مییابد و این پرونده را ادامه میدهد؟ جالبتر هم میشود وقتی بدانیم مدیر و یکی از راهاندازان بی بی سی پرشین "رمضانپور " معاون فرهنگی "عطاءالله مهاجرانی " وزیر فرهنگ و ارشاد دولت محمد خاتمی از آب در میآید که درست در بهمن ماه سال گذشته این شبکه را راه میاندازد، اما زیباتر و از همه مهمتر اینکه آرش قصه مذکور با ابوالفضل فاتح مسئول ستاد رسانهای میرحسین موسوی که هم اکنون در انگلستان به سر میبرد نیز دیدار داشته است.
استودیو رسانهای میرحسین موسوی در ستاد قیطریه آن زمانی لو رفت که خانمها "ع.ب " و "ب.را " نیز برای ضبط برنامهای جهت نشر در بی بی سی پرشین آماده میشدند، در یکی از ساختمانهای متعلق به "م.ه " که هم اکنون به خارج از کشور فرار کرده است، دستگیر میشوند، اما فراموش نکنیم که چگونه است که این یگانه مترجم آثار کوئلیو چند صباحی است خود به تناقضگوییهای بیشماری که مطابق با صحنه فیلم نیست، در مصاحبههای مبسوط خود با VOA و BBC افتاده است و ضارب را موتورسواری معرفی میکند که توسط مردم دستگیر شده و مردم لباسهای او را درآوردهاند و مدعی میشود کارت شناسایی او موجود است؟ کارت شناسایی که تاکنون نمایش داده نشده است.